مرداد
چگونه خلاق باشیم و ایده پردازی کنیم؟
خلاقیت و ایده پردازی چگونه به وجود می آید؟
هر زمان از خلاقیت و ایده پردازی و چگونگی خلق ایده صحبتی به میان می آید،نخستین پرسشی که پرسیده می شود این است:
خلاقیت و ایده چگونه به وجود می آید؟ به وجود آمدنش تصادفی است یا طی یک فرآیند؟
خلاقیت و ایده پردازی طی فرآیندی حاصل می شود که در نتیجه ی ممارست و داشتن یک بینش جدید است و اعتقاد دارد با توجه به اینکه کل جهان هستی در یک مدار بسته قرار گرفته،پس هرآنچه خلق شده یا می شود،الهام پذیر از چیزهایی است که پیش از این خلق شده اند.
پس کپی کردن از کارهای خلاقی که قبلا خلق شده اند ذاتا کار اشتباهی نیست و اگر بتوانیم به روح و تفکر خلق هر پدیده ای آگاه شویم،این آگاهی می تواند الهام بخش خلق اثر جدیدی از جانب ما باشد.
بنابراین به ما می آموزد که چگونه می توانیم بینش خود را تغییر دهیم و اصلاح کنیم و برای این کار چگونه مانند یک کلکسیونر تمام چیزهایی را که دوست داریم جمع آوری کنیم؛چگونه می توانیم روح و تفکر یک اثر هنری را درک نماییم و در نهایت چگونه کپی کنیم تا به روح اثر خودمان برسیم.
شاهین ترکمن
تمام کسانی که نمی خواهند کپی برداری کنند هیچ چیزی تولید نخواهند کرد.
سالوادور دالی
هنرمندانه بقاپید!
چگونه به دنیا بنگریم؟(هنرمندانه)
هر هنرمندی می پرسد:«ایده ات را از کجا به دست آوردی؟»
هنرمند صادق پاسخ می دهد:
«آن را دزدیدم»
یک هنرمند چگونه به دنیا نگاه می کند؟
]با توجه به نمودار[ اول فهمیدید که چه چیزی ارزش دزدیدن دارد،سپس به مورد بعدی پرداختید.
این همه ی آن چیزی است که در مورد نگرش هنرمند به دنیا وجود دارد.
وقتی به این شیوه به دنیا نگاه کنید،دیگر نگران این نیستید که چه چیزی «خوب» است و چه چیزی «بد»؛تنها چیزهایی هستند که ارزش دزدیدن دارند و چیزهایی که ارزش دزدیدن ندارند.
همه چیز در دسترس و آماده است.اگر یک چیز امروز ارزش دزدیدن نداشته باشد، شاید فردا، شاید یک ماه و شاید یک سال دیگر این ارزش را پیدا کند.
تنها هنری که برای همیشه خواهم آموخت، چیزی است که بتوانم آنرا بدزدم.
دیوید بووی
در ایده پردازی هیچ چیز اصیل نیست.
جاناتان لتیم، نویسنده، می گوید که وقتی مردم یک ایده را «اصیل» می خوانند، نُه دهمِ موارد، منابع اصالتی را که در آن دخیل بوده اند، نمیدانند.
آنچه یک هنرمند خوب می داند این است که هر چیزی از جایی آمده. سرتاسر یک کار خلاقانه بر پایه ی آن چیزی که قبلا درست شده، به وجود می آید. هیچ چیز کاملا اصیل نیست.
بعضی از مردم این ایده را مایه ی افسردگی می دانند،ولی این ایده در من امید ایجاد کرده است.همان طور که نویسنده ی فرانسوی، آندره ژید می گوید:«هرچه لازم بوده تا گفته شود، گفته شده است.ولی از آن جا که هیچ کس گوش نمی کرده، هرچیزی باید دوباره گفته شود.»
اگر از تلاش برای اصیل بودن رها باشیم، می توانیم از تلاش برای ساختن هر چیزی از هیچ، دست برداریم و برای خود اعتبار کسب کنیم تا این که از آن فاصله بگیریم.
اصالت چیست؟دزدی کشف نشده.
ویلیام رالف اینگ
ژنتیک ایده ها
هر ایده ی جدیدی، تنها ترکیب یا تلفیقی از یک یا چند ایده ی قبلی است. این ترفندی است که در مدرسه ی هنر به شما آموزش می دهند. دو خط موازی در قسمتی از کاغذ بکشید.
چند خط آنجا دیده می شود؟
یکی نخستین خط(خط مشکی بالایی) و دومی، خط دیگر (خط مشکی پایینی)، اما یک خط به رنگ سفید (نگاتیو) نیز در بین دو خط مشکی دیده می شود.
آن را دیدید؟ 1+1=3
مثال خوب، ژنتیک است. شما، پدر و مادر دارید.قابلیت هایی را از آن دو به ارث برده اید، اما مجموع قابلیت هایتان بیشتر از آن چیزی است که از آنان گرفته اید.شما تلفیقی از پدر، مادر و تمام اجدادتان هستید.
درست مانند زمانی که یک درخت ژنتیکیِ فامیلی دارید، یک درخت ژنتیکیِ ایده هم دارید. شما نمی توانید خانواده ی خود را انتخاب کنید، ولی می توانید معلمانتان را انتخاب کنید، می توانید دوستانتان را انتخاب کنید، می توانید موزیکی برای گوش دادن انتخاب کنید، می توانید کتابی برای خواندن انتخاب کنید و همچنین می توانید فیلمی برای دیدن انتخاب کنید.
در واقع، شما تلفیقی از آن چیزی هستید که برمی گزینید تا در زندگیتان وارد شود. شما مجموع توانایی هایتان هستید. گوته، نویسنده ی آلمانی می گوید:«ما به آنچه بدان عشق می ورزیم، شکل گرفته ایم و ظاهرمان شبیه به آن است.»
ورودی نامطلوب، خروجی نامطلوب دارد.
هنرمند، یک گردآورنده (کلکسیونر) است، نه یک انبار کننده؛ به خاطر بسپارید، در این میان تفاوتی وجود دارد: انبار کنندگان بی توجه به آنچه جمع می کنند، آن را انبار می کنند، ولی هنرمند با توجه و گزینش، گردآوری می کند.آنان تنها آنچه را که دوست دارند، پیش خود جمع می کنند و نگه می دارند.
یک نظریه ی اقتصادی هست که می گوید اگر درآمد نزدیک ترین دوستانتان را داشته باشید و آن را میانگین بگیرید، بسیار به درآمد خودتان نزدیک خواهد بود.
من فکر می کنم چیزی شبیه به این در مورد ایده های ورودی به ذهن ما وجود دارد. شما تنها می خواهید به خوبیِ آن چیزی باشید که خودتان را با آن ها محصور کرده اید.مادر من عادت داشت که به من بگوید:«ورودیِ نامطلوب، خروجی نامطلوب دارد.» این کار او مرا دیوانه می کرد، ولی اکنون منظورش را درک می کنم.
شغل شما این است که ایده های خوب را پیشِ خود جمع کنید. هرچه ایده های خوب گرد آورید، می توانید بیشتر از میان آن ها انتخاب کنید و برای خود اعتبار کسب نمایید.
از هرجایی که طنین الهام شنیده می شود یا تخیل شما را بارور می کند، دزدی کنید. فیلم های قدیمی، فیلم های جدید، موسیقی، کتاب ها، نقاشی ها و آثار هنری، عکس ها، شعرها، رویاها، گفتگوهای اتفاقی، معماری، پل ها، علائم خیابان ها، درختان، ابرها، فواره ها، نور و سایه ها را ببلعید و حریصانه در خود فرو برید.تنها چیزهایی را برای دزدیدن انتخاب کنید که مستقیما با روح شما سخن می گویند.اگر چنین کنید، کار (و دزدی) شما معتبر و قابل اعتماد خواهد بود.
نمونه کارهای خلاق رشامدیا را مشاهده کرده اید؟
از درخت فامیلی خودتان بالا بروید.
مارسل دوشامپ می گوید:«من به هنر اعتمادی ندارم، به هنرمندان اعتماد دارم.» واقعا این یک شیوه ی خوب برای آموزش است؛ اگر بخواهید به یک باره تاریخ حرفه تان را ببلعد، از کوره در می روید.
در عوض، روی یک متفکر متمرکز شوید؛ نویسنده، هنرمند، فعال و یا فردی تاثیرگذار که دوستش دارید. هر چیزی را که در مورد این افراد وجود دارد، کشف کنید. سپس سه نفری را که آن متفکر دوست می دارد و شیفته ی آنان است، بیابید و هرچیزی را که در مورد آنان وجود دارد، یاد بگیرید. تا هر مقدار که می توانید این مراحل را تکرار کنید. هراندازه که می توانید از این درخت بالا بروید.وقتی درخت خودتان را ساختید، زمان آن است که شاخه ی خودتان را درست کنید.
وقتی خود را جزئی از یک مسیر خلاقانه می بینید،]این [به شما کمک می کند زمانی که می خواهید درخت خودتان را بسازید، کمتر احساس تنهایی داشته باشید. من تصاویر هنرمندان مورد علاقه ام را در اتاق کارم آویزان کرده ام. آن ها شبیه به روح های دوست داشتنی هستند. می توانم آن ها را حس کنم که مرا وقتی پشت میز کارم قوز کرده ام، به جلو هول می دهند.
آن چیز بزرگی که در مورد استادانِ درگذشته یا غایب وجود دارد، این است که نمی توانند تو را مانند یک کارآموز از خود برانند.می توانید هرچه می خواهید از آن ها یادبگیرید. آن ها برنامه های درسی شان را در کارهایشان گذاشته اند.
خودتان را در ایده پردازی و خلاقیت تربیت کنید.
مدرسه یک چیز است، آموزش چیز دیگری. این دو هرگز به طور کامل نسبت به هم همپوشانی ندارند. چه در مدرسه باشید و چه نباشید، این وظیفه ی شماست که خود را آموزش دهید.
شما باید نسبت به دنیایی که در آن زندگی می کنید، کنجکاو باشید، به دنبال چیزهای مختلف بروید. تمام منابع را دنبال کنید. بیشتر از هر کس دیگری عمیق شوید؛ این گونه است که می توانید پیشرفت کنید.
هرچیزی را در گوگل جستجو کنید. منظورم همه چیز است؛ آرزوهایتان و مشکلاتتان را در گوگل جستجو کنید. پیش از پرسیدن هرچیزی، اول آن را در گوگل جستجو کنید. یا پاسخ خود را می یابید یا به پرسشی بهتر برمی خورید.
همیشه در حال مطالعه باشید. به کتابخانه بروید. این که در بین کتاب ها محصور باشید، معجزه آساست. در قفسه ها گم شوید. فهرست های کتابشناسی و فهرست های منتشر شده را نگاه بیندازید. این آن کتابی نیست که بخواهید از آن شروع کنید. ای آن کتابی است که شما را به کتاب اصلی هدایت می کند.
کتاب ها را حتی اگر در همان زمان، برنامه ای برای خواندن آن نداشته باشید، پیش خود جمع کنید. جان واترز، فیلمساز، گفته است:« هیچ چیز بیشتراز یک کتابخانه ی پُر از کتاب های نخوانده، مهم نیست.»
نگران جستجو کردن نباشید، فقط جستجو کنید.
جدای از این که به مدرسه رفته ام یا نرفته ام، همیشه در حال یادگیری هستم.
رابرت فیتزجرالد دیگز
دزدی هایتان را برای بعد حفظ کنید.
هرجا می روید، با خودتان یک دفترچه و یک مداد همراه داشته باشید. عادت کنید که هر از چندگاهی آن را بردارید و تفکرات و مشاهده هایتان در آن بنویسید.متن های مورد علاقه تان را از کتاب ها بیرون بکشید و در آن یادداشت کنید. گفتگوهایی را که یواشکی می شنوید، ضبط کنید.وقتی پشت تلفن هستید، طرف مقابل را گول بزنید تا بتوانید از او چیزی بقاپید.
هر اندازه که لازم است، کاغذ بردارید تا مطمئن شوید که همیشه کاغذ با خود به همراه دارید. دیوید هاکنی، هنرمند، تمام جیب های کت خود را طوری خیاطی کرده بود تا بتواند دفترچه هایی را در آن جا دهد. آرتور راسل،موسیقیدان، دوست داشت لباس هایی با دو جیب در جلوی آن بپوشد تا بتواند آن ها را با انبوهی از برگه های نت موسیقی پر کند.
یک فایل کشویی سفت و محکم داشته باشید.این تنها یک نمونه است؛ یک فایل برای نگهداری چیزهای کوچکی که از دیگران به شما می رسد.این فایل می تواند دیجیتال یا آنالوک باشد. تا زمانی که مقصود اصلی را برآورده می کند، هیچ مهم نیست که چه شکل و غالبی داشته باشد.
می توانید یک دفتر یادداشت بزرگ داشته باشید و موارد دلخواهتان را ببُرید و در آن بچسبانید، یا حتی می توانید با دوربین گوشی همراهتان از آن ها عکس بگیرید و نگه دارید.
چیزی دیدید که ارزش دزدی دارد؟آن را در آن فایل قرار دهید. به الهام گرفتن از آن ها نیاز دارید؟درِ آن فایل را باز کنید.
گزارشگران روزنامه ها این فایل را «فایلِ مرده خانه» می نامند. من این اسن را دوست دارم، حتی بهتراز اسم واقعی خودش است. فایل مرده خانه ی شما جایی است که چیزهای مرده را در آن نگه می دارید تا در آینده آن ها را دوباره زنده کنید.
این که آنچه به شما تعلق ندارند را نگه دارید، بهتر از این است که آن ها را بی تفاوت رها کنید.
موارد بالا قطعا باعث خلاقیت و ایده پردازی های بسیار زیادی خواهد شد.
مارک تواین
برگرفته از کتاب هنرمندانه بقاپید.
بدون ديدگاه